مرسلین

حرفای مشتی

مرسلین

حرفای مشتی

جمعه 91/10/21

شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۴۴ ق.ظ

امروز روز خوبی بود تا ساعت 5 صبح داشتم برا امتحان می خوندم . ساعت 5 هم گرفتم خوابیدم تا اذان صبح بعدش دوباره خوندم تا 10 و بعدشم که وقت حساب کشی بود . امتحان خیلی خوبی بود سوالات بسیار ساده و با بیانی شیوا داده بودند ولی نمیدونم چرا جواباشون رویایی بود . به هر حال فکر می کنم خوب دادم . الله اعلم . بعد ظهرم اومدم خونه و چسبیدم به لبتاپ .. چسبیدن همانا و محو در آن شدن همانا دیگه گذشت تا شب شد . والده رو بردم دکتر که از قضا وقتی داشتم برمی گشتم یه موتوری ، بسیار زیبا سپر بنده رو مورد حمله قرار داد و از ریشه و بنیان مورد هجوم قرار داد . هیچی دیگه ما هم که چون مقصر بودیم 80 تومانز از ارزش ریالی مون نذر امام زمان شد و رفت توی حلقوم مبارک موتوری .خونه هم که اومدم پدر بنده را از هستی ساقط کرد این متن رو هم از قبل آماده کرده بودم که ورثه share کنن .    و من الله توفیق

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۲۱
ح . ع میناپور دیالی

نظرات  (۱)

خخخخخخخخ
خدا رحمتت کنه
+
منتظر مطالب جدید...
پاسخ:
ریق رحمت را قلپ قلپ دادم رفت پایین !! 
چشم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی