مرسلین

حرفای مشتی

مرسلین

حرفای مشتی

قضاوت عجولانه

جمعه, ۴ بهمن ۱۳۹۲، ۰۲:۱۷ ق.ظ

دکتره بعد از معاینه ازش میپرسه «خب، بگو ببینم واسه چی کمر درد گرفتی؟»

مریض پاسخ میده: «محض اطلاعتون باید بگم که من شب ها کار میکنم.

امروز صبح زودتر به خونه ام رفتم و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم!

وقتی وارد اتاق شدم، فکر های خاک بر سری به ذهنم خطور کرد که نکنه .... !! 

وقتی پایین را نگاه کردم، یه مرد را دیدم که میدوید و در همان حال داشت لباس میپوشید.

من یخچال را که روی بالکن بود گرفتم و پرتاب کردم به طرف اون !! دلیل کمر دردم هم همین بلند کردن یخچاله.» .... 

 

مریض بعدی،

به نظر میرسید که تصادف بدی با یک ماشین داشته.

دکتر بهش میگه «مریض قبلیِ من بد حال به نظر میرسید، ولی مثل اینکه حال شما خیلی بدتره! بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟»

مریض پاسخ میده: «باید بدونید که من تا حالا بیکار بودم و امروز اولین روز کار جدیدم بود.

ولی من فراموش کرده بودم که ساعت را کوک کنم و برای همین هم نزدیک بود دیر کنم.

من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباسهام را میپوشیدم، شما باور نمیکنید؛ ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من

وقتی مریض سوم میاد

به نظر میرسه که حالش از دو مریض قبلی وخیمتره.

دکتره در حالی که شوکه شده بوده دوباره میپرسه «از کدوم جهنمی فرار کردی.....!!!!»

 

«خب، راستش من بالای یه یخچال نشسته بودم که یهو یه نفر اون را از طبقهء سوم پرتاب کرد پایین...

 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۰۴
ح . ع میناپور دیالی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی